دو تا سوسک پولدار با هم ازدواج میکنند ،ماه عسل میرن توالت فرنگی!
به حیف نون میگن :ای زن ذلیل !چرا تو شستن ظرف ها به زنت کمک میکنی
میگه :خوب اونم تو شستن لبسها به من کمک یکنه !
پنج تا داداش پولاشونو رو هم میذارن میرن تاکسی میخرند بعد از چند وقت ورشکست
میشن!اگه گفتی چرا؟ آخه اینا پنج تایی با هم میرفتن مسافر کشی!
عزرائیل میاد سراخ حف نون .حیف نونم خوذشو میزنه به موش مردگی!
از دختره می رپرسند شوهر چند حرف داره؟ میگه :اگه پیدا بشه حرف نداره!!!
آقایه دستو دل باز اصفهونی توخوابش میبینه به یه فقیر 1000 تومان کمک کرده.بلند میشه و مشگه عجب کابوسی بود!
صرف فعل نشستن به زبانه برره:مو بنشیم تو نم بنشیی اونم بنشیه
ما که بنشیم شمام که بنشید دیه جایی نی اونا بنشینه!!!
از حیفه نون می پرسن تو چرا ریش نداری .میگه آخه من یه مامانم رفتم!
عجب رسمیه رسم زمونه\خونمون عیدا پر از مهمونه\میرن مهمونا از اونا فقط
آشغال میوه به جا میمونه!
کجاست اون کیوی؟چی شد نارنگی؟کجا؟ رفت اون موز؟خدا میدونه!
جعبه ی خالی-شیرینی هنوز \گوشه ی طاقچه پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپز خونه \شیرینش کجاست ؟خدا میمونه!
میرن مهمونا از اونا فقط جعبه ی خالی به جا میمونه!
از بس میزنند خونه رو به هم \آدم مثل اسب!!تو گل می مونه!
یکی نیست بگه خدا وکیلی جای پوست پسته تویه قندونه؟
حیف نون با غضنفر شطرنج بازی میکنه شاهه بیچاره جوون مرگ میشه
به گربه چینی میگن اسمت چیه ؟جواب میده :میونگ
حیف نون توی جنگ بی سیمچی بوده .بی سیم میزنه میگه من 5000
نفرواسیر کردم بیایید ببریدشون .بهش میگن خوب خودت بیارشون.جواب میده:آخه اینا نمی ذارن من بیام!(eee)
از حیف نون میپرسند نخست وزیر به انگلیسی چی میشه ؟میگه:first And Under !!!
حیف نون با گوسفندش لج می کنه ،می بردش زمین چمن مصنوعی!
حیف نون با نامزدش می رن بیرون ،گم میشن.دختره میگه حالا چی کار کنیم؟حیف نون میگه:تو برو خونتون من یه کاری میکنم .
حیف نون با زنش دعواش میشه چراغ رو خاموش میکنه. زنش مشگه چرا چراغ رو خاموش کردی؟
میگه آخه جواب ابلهان خاموشیست!
حیف نون دعا می کرده خدایا منو نیامرز!
ازش می پرسن چرا این جوری دعا میکنی ؟می گه دارم شکسته نفسی میکنم!
حیف نون زنگ میزنه ثبت احوال،میگه ببخسید اونجا ثبت احوال ؟می گن بله ...میگه من امروز حالم خوبه،
لطفا"ثبتش کنید.
آقای دستو دلباز چشماش ضعیف بوده،عینک میزد.
زمان خواندن روزنامه ،هی عینکشو می زده یه کمی میخونده ...دوباره مذاشته تو جیبش...دوباره میزده یه خورده می خونده...و همینطور
دوستش میگه: خوب چرا عینکتو نمی زنی یه دفعه همشو بخونی؟
آقای دستو دلباز میگه:آخه اونایی که درشت نوشته بدون عینک میتونم بخونم ،عینک نمی زنم که شیشه اش مصرف نشه
به حیف نون میگن :فعل خوردن رو صرف کن . میگه میل ندارم،صرف شده ،
نوش جان ، چشم!
از حیف نون میپرسن :دودوتا ؟میگه :چهار تا....گند میزنه تو جوک!
آمریکایی ها یه کامپیوتر میسازن که میتونسته به هر سوالی جواب بده. یه ژاپنی میاد در باره رباط سوال میکنه کامپیوتر به اندازه ده کتاب بهش اطلاعات میده آلمانیه میاد دربارهموشک سوال میکنه کامپیوتر به اندازه بیست کتاب بهش اطلاعات میده
ایرانی میاد و میپرسه :چه خبر ؟کامپیوتر هر چی اطلاعات داره از اول تا آخر میده .بعد ایرانی میگه :
دیگه چه خبر؟ کامپیوتر هنگ میکنه!
زوج جوانی کنار ساحل نشسته بودند . آقاهه می پرسه:عزیزم من اولین عشق تو هستم؟
خانمه میگه: بله البته که هستی ...من نمی دونم چرا شما آقایون همه تون همین سوال تکراری رو می پرسید!
در یک همایش بزرگی مردی که کیف پول خود را با موجودی 10 هزار دلار گم کرده بود، اعلام کرد :
به یابنده کیف پول 100 دلار جایزه خواهد داد. شخصی از انتهای سالن فریاد زد :من 150 دلار میدهم!
جوک کمونیستی ...افسر KGB در پارک قدم می زند.به پیرمرد یهودی کهکه در حال خواندن کتابی است
بر می خورد.
- ای پیرمرد !چی میخوانی ؟
- تلاش میکنم عبری یاد بگیرم.
- عبری به چه دردت می خوره؟ افسر متعجب می ماند.
- من عبری را برای این یاد میگیرم که بعد از مردنم در آسمان بتوانم با ابراهیم موسی صحبت کنم.
در بهشت همگی به عبری سخن می گویند.
-خوب!در این صورت روسی بلدم!
پیر زنه 200 سال عمر کرده بود،بهش میگن:مادر تو این سن چه آرزویی داری ؟میگه:ننه 6 ساله دیگه عمر کنم بشم 206 جوونا بیفتن دنبالم!
شکارچی اول :هندوستان که بودی شکار ببر هم رفتی؟
شکارچی دوم:البته، روزی برای شکار ببر به جنگل رفتم.
-شانسم آوردی؟
-بله با ببری روبرو نشدم!
حیف نون خواب میبینه ماکرونی می خوره، صبح که بیدار میشه میبینه کش شلوارش نیست!
روزی افسر پلیس راهنمایی،دید که یک خودرو چراغ قرمز رو رد میکنه و اصلا" عین خیالش نیست
که خلاف میکنه .خودرو متوقف شد و از رالننده پرسیده «چرا چراغ قرمزو رد کردی؟»راننده در حالی که یه کاغذ در دست داشت نشون می داد گفت:«جناب سروان تقصیر من نیست روی این آدرس نوشته :
چراغ اول رو رد می کنی ،چراغ دوم رو هم رد می کنی و بعد از چراغ سوم می پیچی دست راست!!!»
معلم :چرا در نوشتن انشاء از پدرت کمک نمی گیری؟
دانش آموز:آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته پیش به انشای اون نمره بدی دادی !!!
یه خره با حسرت به اسب نگاه میکنهو میگه:ای کاش تحصیلاتمو ادامه
می دادم!!!(eee)
معلم چرا انشایی که درباره ی گریه نوشتی مثل انشای برادرته؟!
الدار:آقا جازه چون ما یک گریه بیشتر توی خونمون نداریم!!
یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته رد می شده،از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه... بعد از اینکه تو چشم هم نگاهمی کنن...رقیبه می گه:من هیچ وقت خودمو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه ...چرچیل در حالی که خودش رو کج می کنه...می گه ولی من این کارو می کنم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر