در این حال و هوا ; در سکوت تنهایی ات صدای قلبت را گوش کن ...
گوش کن به صدای تپش قلبت ...
می دانم دلتنگ منی و میدانم که دلت هوایم را کرده است !
میدانم که دوستم داری و میدانم که تنها به عشق من نفس میکشی !
من در قلب تو هستم و میدانم که در آن قلب مهربانت چه میگذرد !
چرا دلتنگی ؟ من که در قلب تو هستم عزیزم !
هرگاه دلت گرفت با قلبت درد دل کن ... من همیشه در قلبت هستم و گوش میکنم به درد دلهایت !
قلب تو خانه است ; عشق تو سرپناه من است !
گوش کن به صدای تپش قلبت ! می شنوی ؟
این منم که در قلبت با فریاد به تو میگویم دوستت دارم ; دوستت دارم !
اما صدای من نامفهوم به تو میرسد; پس حس کن که دوستت دارم !
نمیدانی در قلبت چه میگذرد ! من که لحظه های زندگی ام را در قلب تو سپری میکنم میدانم که در قلبت چه غوغایی برپاست...
اما تو نمیبینی و نمیدانی که بر من چه میگذرد !
تپش های قلب تو همان صدای فریاد من است که میگویم دوستت دارم دوستت دارم !
با خونی که در قلبت جاریست زنده ام و به هوای عشق و محبت تو در این قلب مهربانت نفس میکشم !
مرا حس کن ! گرچه میدانم تو پر از احساسات عاشقانه ای !
اگر دلتنگم شدی بدان که من در قلب مهربانت به خواب عاشقانه رفته ام !
به یاد من باش مرا از این خواب بیدار کن ; دلتنگی ها را از قلبت رها کن !
سکوت را بشکن ; همچو من که ذر قلبت با فریاد دوستت دارم سکوت را شکسته ام !
هوای قلبت گرم گرم است ; جای من اینجا امن امن است !!
گوش کن به صدای تپش قلبت ; ببین که هیچگاه از فریاد خسته نمیشوم !!
=============================================================
كسی ديگر نمی كوبد در اين خانه متروك را كسی ديگر نمی پرسد چرا تنهای تنهايم و من چو شمع می سوزم ديگر هيچ چيز از من نمی ماند و من گريان و نالانم و من تنهای تنهايم درون كلبه خاموش خويش اما كسی حال من غمگين نمی پرسد و من دريايی پر اشكم كه طوفانی به دل دارم درون سينه پر جوش خويش اما كسی حال من تنها نمی پرسد و چون تك درخت زرد پاييزم كه هر دم با نسيمی می شود برگی جدا ازمن و ديگر هيچ از من نمی ماند. ======================
افسوس
درمن شتابي مي دود لبريز از فردا
فردا ؟
شتاب ؟
افسوس من امروز مي ميرم !!!
خدانگهدار براي هميشه گل نازم**************************************************************
نوشته از :علی پور ملک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر