-m پروانه صفت ديده به او دوخته بودم
وقتی كه خبر دار شدم سوخته بودم
خاكستر جسمم به سر شمع فرو ريخت
اين بود وفايی كه من آموخته بودم عاشق اصفهانی
-mگر چه ميدانم نمی آيی ولی هر دم ز شوق
سوی در می آيم وهر سو نگاهی ميكنم ؟
-mاگر دورم زديدارت كمال بی وفايی نيست
وفا آن است كه نامت را هميشه زير لب دارم ؟
-mمشومغرور اگر مشهور آفاقی به زيبايی
كه من هم درغم عشق تو مشهورم به شيداِيی ؟
m-نام تو بردم و زدم آتش به جان خویش
در آتشم چو شمع ز دست زبان خویش نور جهان بیگم
m-سر گذشت شب هجران ت گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد زاهد علی سخیر
m-گرم صد بار سوزی باز بر گرد سرت گرد
نیم پروانه کز یک سوختن در دست و پا افتم نظیرنیشاپور
m-سوز دل باشمع گفتم قطره اشکی فشاند
بخت را نازم که یاری مهربان دارم چو شمع عبداله الفت
m-سوختم اما نبودم شمع سان یکجا مقیم
چون چراغ کاروان هر شب بصد جا سوختم هادی رنجبر
***********
دفتري گر بنويسند ز خوبان جهان
تو به سر دفتر خوبان جهان فهرستي
****************
صد جفا گل مي كند بلبل تحمل مي كند
دوستي آن است كه بلبل مي كند. . .!
******************
ليوان ز لبت بوسه گرفت من ز ليوان
ديدي ز لبت بوسه گرفتن به چه عنوان؟
از بس ز لبت بوسه چون قند گرفتم
از قند لبت من مرض قند گرفتم...
*********************
اي ناز تو بهترين سرآغاز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر